آنچه در مورد فراموشی می‌دانید را فراموش کنید

تقریبا در تمام لحظات زندگی به حافظه نیاز داریم. چرا که به یادآوری خاطرات، آموخته‌ها، چگونگی کار با ابزارها و ماشین‌آلات و... همگی به حافظه‌ای مناسب نیاز دارند. در این میان اهمیت کسب راه‌هایی برای تقویت حافظه و افزایش مهارت‌های یادگیری با کوه عظیمی از ادعاهای نادرست همراه است که سوالات متعددی را در پی دارد. آیا حافظه حد و مرزی ندارد؟ بهترین زمان برای مطالعه چه وقت است؟ آیا همه با افزایش سن فراموشکار می‌شوند؟ هنگام آلزایمر چه اتفاقی می‌افتد و ... متاسفانه پاسخ به این سوالات با بدفهمی‌هایی همراه است. بنابراین بهتر است برای تقویت حافظه به هر آنچه که می‌خوانید یا می‌شنوید اعتماد نکنید.

از آنجایی که تشکیل حافظه و عملکرد مغز بسیار پیچیده است، انواع مختلفی از فراموشی وجود دارد. به عنوان مثال حافظه را می‌توان به 3 دسته اصلی تقسیم‌بندی کرد: 1ـ حافظه آنی، که اطلاعات چند ثانیه اخیر را یادآوری می‌کند. 2ـ حافظه کوتاه‌مدت، که اطلاعاتی که چند دقیقه قبل و بیشتر به خاطر سپرده شده‌اند را یادآوری می‌کند.
3ـ حافظه طولانی‌مدت که به یادآوری وقایع گذشته که ماه‌ها یا سال‌ها قبل رخ داده‌اند کمک می‌کند.

از دیدگاه دیگری می‌توان حافظه را به دو نوع عملی (یادآوری این که وسیله‌ای چگونه کار می‌کند، مانند دوچرخه‌سواری) و اخباری (یادآوری اطلاعات و تجربیات گذشته) تقسیم‌بندی کرد. در نهایت محققان انواع دیگری نیز برای حافظه قائل شده‌اند مانند حافظه معنایی (اطلاعاتی که مستقل از زبان هستند مانند معنی لغات)، حافظه مرحله‌ای (اطلاعات وابسته به زمان مانند یادآوری تاریخ ازدواج) و حافظه آینده‌نگر (یادآوری واقعه‌ای که در آینده رخ خواهد داد مانند پرداخت بدهی). در این میان هویت شما یکی از پایدارترین حافظه‌های بلندمدت شماست. بدین معنی که احتمال آن‌که فردی هویت خود را فراموش کند بسیار اندک است خصوصا در مواقعی که به بیماری روانی یا عصبی دیگری مبتلا نباشد.محققان دریافته‌اند که نواحی مختلف مغز برای تشکیل و ذخیره انواع مختلف حافظه لازم هستند. به عنوان مثال نواحی از مغز به نام سیستم لیمبیک در ذخیره حافظه نقش دارند. برای ایجاد فراموشی باید به هر دو سمت راست و چپ سیستم لیمبیک آسیب وارد شود، اما اگر آسیب در سمت راست شدیدتر باشد حافظه‌های تصویری از بین می‌برند در حالی که اگر سمت چپ آسیب ببیند اطلاعات معنایی فراموش می‌شوند.

فراموشی در گذشته و آینده

همان طور که حافظه انواع مختلفی دارد، فراموشی نیز به شکل‌های متفاوتی بروز می‌کند. در فراموشی پیش گستر که شایع‌ترین شکل فراموشی است، ذخیره خاطرات جدید با مشکل مواجه می‌شود.

این مشکل در بیماران مبتلابه آلزایمر نیز مشاهده می‌شود. فراموشی پس‌گستر به از دست دادن حافظه گذشته گفته می‌شود و محدوده زمانی چند ثانیه تا چند ماه قبل را دربرمی‌گیرد. این حالت بیشتر به دنبال وارد شدن آسیب به سر مشاهده می‌شود و باگذشت زمان بهتر می‌شود. نوع دیگری از فراموشی که فراموشی سراسری گذرا نام دارد باعث می‌شود که فرد به طور گذرا همه حافظه خود را از دست بدهد، اما به طور ویژه باعث اختلال در توانایی ذخیره خاطرات جدید می‌شوند (فراموشی پیش گستر شدید) و همچنین موجب از دست رفتن خفیف خاطرات قدیمی می‌گردد (فراموشی پس‌گستر) که در چند ساعت اخیر شکل گرفته‌اند. این نوع از فراموشی نادر است و در افرادی که از بیماری‌های عروقی رنج می‌برند دیده می‌شود.

درست است که با افزایش سن سلول‌های عصبی از بین می‌روند و خطر ابتلا به آلزایمر بیشتر می‌شود. اما حافظه‌ای که بخوبی تربیت شده باشد، نسبت به اعضای دیگر دیرتر پیر می‌شود و تاثیر کهولت سن برآن کمتر است

بیشتر بیماری‌های مغزی می‌توانند برحافظه تاثیر بگذارند. شایع‌ترین آنها آلزایمر است و دمانس، سکته مغزی، ضربه مغزی و تشنج از نمونه‌های دیگر آن محسوب می‌شوند. برخی از افراد مبتلا به اختلال حافظه از بیماری‌های روانی رنج می‌برند. در این شرایط احتمال فراموشی خاطرات گذشته و هویت فردی علی‌رغم توانایی طبیعی به خاطر سپردن اطلاعات جدید وجود دارد.

باوجود این که آسیب‌های مغزی به طور شایعی مشاهده می‌شوند ولی ضربه‌های مغزی که منجر به فراموشی کامل و پایدار شوند یا آن که فرد هویت خود را فراموش کند بسیار نادر است. وقتی پس از ضربه مغزی فردی دچار فراموشی می‌شود معمولا فراموشی وی از نوع پس‌گستر است. در صورتی که ضربه به سر موجب شکستگی جمجمه، خونریزی مغزی و ورم مغزی شود، احتمال آن‌که اختلال حافظه شدیدتری به‌وجود آید بیشتر می‌شود. بهبودی حافظه معمولا ارتباط مستقیمی با برطرف شدن مشکلات فوق دارد.

از بسیاری از ضربات مغزی می‌توان با کلاه ایمنی (مثلا در هنگام ورزش‌های رزمی، دوچرخه و موتورسواری) پیشگیری کرد. همچنین دقت در رانندگی و عدم رانندگی در هنگام خواب آلودگی، توجه به احتیاط‌های لازم در هنگام کار در نقاط مرتفع از دیگر مواردی است که برای جلوگیری از بروز حادثه‌هایی که منجر به ضربات مغزی می‌شوند توصیه می‌شود.

برخی براین تصور هستند که حافظه انسان نامتناهی است، اما باید بگوییم که این یک تصور نادرست است. مثلا هیچ‌وقت قادر نخواهیم بود یک لغتنامه را حفظ کنیم. حافظه در قسمت محدودی از سیستم عصبی مرکزی انسان ذخیره می‌شود. ذخیره اطلاعات برای مدت بسیار طولانی دشوار است و بیشتر افراد نمی‌توانند بیشتر از 300 هزار واقعیت را به خاطر بسپارند. به علت آن که تحقیقات، اهمیت خواب در یادگیری را نشان داده است این تصور شکل گرفته که بهترین زمان برای یادگیری درست قبل از به خواب رفتن است، در حالیکه قضیه درست برعکس است: بهترین زمان برای یادگیری صبح زود است، اما برخی افراد دچار حالتی به نام DSPS

این باور در بین بسیاری از افراد وجود دارد که با افزایش سن، حافظه ضعیف‌تر می‌شود. باید بدانید که افزایش سن بر همه اعضا تاثیرگذار می‌گذارد و این درست است که با افزایش سن سلول‌های عصبی از بین می‌روند و خطر ابتلا به آلزایمر بیشتر می‌شود. با این وجود حافظه‌ای که بخوبی تربیت شده باشد، نسبت به اعضای دیگر مانند مفاصل، قلب و ... دیرتر پیر می‌شود و تاثیر کهولت سن برآن کمتر است. علاوه بر آن تمرین بیشتر، دانسته‌های شما را افزایش می‌دهد و ممکن است با افزایش سن حتی بتوانید توانایی‌های فکری خود را قوی‌تر کنید.

شرکت‌های مختلفی با تولید داروها یا مکمل‌های مختلف ادعا می‌کنند که می‌توانند حافظه شما را بهبود بخشند. باید بدانید هیچ دارویی وجود ندارد که مستقیما حافظه شما را قوی کند. بسیاری از داروها و مکمل‌ها به صورت غیرمستقیم با سالم نگه داشتن شما به بهبود حافظه کمک می‌کنند. این درست مانند ماراتن است، غذاها و داروهایی وجود دارند که به شما کمک می‌کنند بهتر بدوید ولی اگر شما دونده ضعیفی باشید هیچ دارویی نمی‌تواند معجزه کند.

دکتر شیرین فرجی گودرزی

منابع: intelihealth / newsceientist

(Delayed Sleep Phase Syndrome) هستند یعنی به علت آن که صبح‌ها خواب آلوده هستند نمی‌توانند مطالب را در این زمان خوب به خاطر بسپارند. این افراد در سکوت شب احساس فراغ خاطر بیشتری می‌کنند. این افراد با یادگیری در شب نتایج بهتری کسب خواهند کرد. ممکن است در یادگیری دیروقت نقش عوامل مداخله‌کننده در مقابل عوامل مزاحمی که در روز وجود دارند کمرنگ‌تر باشد ولی نشان داده شده است که مغز در صبح برای یادگیری آماده‌تر است و در تعادل توجه و خلاقیت قرار دارد.

با ژن‌های عصبانی چه‌کنیم؟

خشونت یکی از جنبه‌های رفتاری انسان است که از دیرباز عواقب زیادی را برایش در پی داشته است. خشونت نه‌تنها بر زندگی فردی تاثیر می‌گذارد بلکه گاه دامنه آن آنقدر گسترده می‌شود که یک کشور یا قسمتی از جهان را فرا می‌گیرد. جنگ‌های قومی، کشوری و جهانی نمونه‌هایی از ابراز خشونت در ابعاد گسترده هستند.
البته خشونت معمولا دیگران را مورد هدف قرار می‌دهد و بیشتر افراد به جای مقابله با احساس خشم سعی می‌کنند فردی را که موجب بروز عصبانیت شده است را تنبیه کنند و او را به سزای عملش برسانند. البته خشم‌ فواید مثبت نیز دارد، چرا که می‌تواند موجب دفاع از حریم شخصی و جلوگیری از تجاوز دیگران شود. بنابراین می‌توان آن را به شمشیر دو لبه‌ای تشبیه کرد که استفاده صحیح از آن،‌ هنرمندی شمشیرزن را طلب می‌کند.
جالب است بدانید که ژن‌های شما بر خشونت‌ موثرند اما در این میان محیط زندگی فرد نیز بر نحوه بروز این ژن‌ها تاثیر می‌گذارد.

داستان از 2 دهه قبل آغاز شد وقتی گروهی از زنان هلندی تلاش کردند پاسخی برای رفتار ضد اجتماعی مردان خانواده خود پیدا کنند. مردان این خانواده نه‌تنها در آموختن کند بودند بلکه از خشونت بالایی برخوردار و مرتکب جرم‌های مختلفی شده بودند مانند ایجاد حریق عمدی، تجاوز و اقدام به قتل. با این شک که ممکن است این رفتارها ارثی باشد،‌ زنان خانواده از هانس برونر از بیمارستان دانشگاهی نیجمگان هلند خواهش کردند که به آنها کمک کند. سرانجام در سال 1993 مقصر شناسایی شد: ژنی به نام مونو آمین اکسیداز A یا MAOA که روی کروموزم جنسی X قرار دارد.

این اولین بار بود که ژنی مرتبط با خشونت در انسان مورد شناسایی قرار می‌گرفت و به نظر می‌رسید MAOA مسوول تاریخچه وحشیگری در 5 نسل قبل بوده است.

در سال‌های پس از آن شواهد دیگری در زمینه رابطه بین این ژن‌ و خشونت به دست آمد. در سال 2004 خبرنگاری به نام آن گیبونز با انتخاب واژه «ژن مبارز» به MAOA موجب مهر و موم شدن این رابطه شد و همزمان با‌ آن تفکرات نادرستی در مورد آن که چگونه رفتارهایمان توسط ژن‌های ما کنترل می‌شوند شکل گرفت.

گره گشودن از رابطه بین ژن‌ها و رفتار یکی از سخت‌ترین کارهای علم زیست‌شناسی می‌باشد. انتشار نقشه کامل ژنی انسان در دهه گذشته این توهم که داشتن نقشه ژنتیکی گونه ما می‌تواند بینش واضحی در مورد طبیعت‌مان به ما بدهد را باطل کرد. در عوض آنچه معلوم شد این بود که ما ژن‌های بسیار کمتری از آنچه مدت‌ها تصور می‌شد داریم و شناختن این که چگونه این ژن‌ها باعث پدید آمدن رفتارهای فعلی ما می‌شوند کار بسیار بزرگی است.

به طور ساده ژن‌ها باعث ساختن پروتئین می‌شوند. بنابراین سوالی که ذهن نسل‌شناسان رفتار را به خود مشغول کرده این است که چگونه، چه وقت و چرا آنها بر رفتار ما تاثیر می‌گذارند. این نشان می‌‌دهد که رابطه پیچیده‌‌ای بین ژن‌ها و محیط وجود دارد و شناختن مراحل دقیق آن بسیار سخت است.

نامی که باعث گمراهی می‌شود

ژنی که ژن مبارز خوانده می‌شود در واقع فقط یک جمع‌کننده ضایعات مولکولی است. این ژن پروتئینی را رمزگردانی می‌کند که برخی از مولکول‌های پیام‌رسان مغز را پس از آن که عمرشان به پایان رسید از بین می‌برد. از نمونه‌های این پیام‌‌رسان‌ها می‌توان به سروتونین،‌نورآدرنالین و دوپامین اشاره کرد. اگر این کار متوقف شود،‌ در آن صورت تجمع این پیام‌رسانان عصبی منجر به خلق و رفتارهای غیرطبیعی می‌شود. این ژن‌‌ چندین نوع مختلف دارد و تقسیم‌بندی اولیه آن براساس سطح فعالیت آنهاست. از آنجایی که این ژن روی کروموزوم X قرار دارد و جنس مونث دو عدد از این کروموزوم‌های جنسی دارد پس خانم‌ها می‌توانند بر هریک از این کروموزوم‌ها یک‌‌نوع از این ژن‌ را داشته باشند، در حالی که مردها فقط یک نوع از این ژن را دارند چرا که تنها یک کروموزوم X دارند. مردان خشن هلندی که برونر روی آنها مطالعه می‌کرد نوع بسیار نادر و کاملا استثنایی از این ژن را داشتند. این ژن که نوع کم فعال یا MAOA-L است فعالیت کمتری دارد و به همین جهت پروتئین کمتری هم تولید می‌کند. نوع دیگری که فعالیت بیشتری دارد (MAOA-H)‌ در مقابل این ژن قرار دارد و پروتئین بیشتری تولید می‌کند.

MAOA-L نیز مانند نوعی از این ژن که در خانواده هلندی یافت شده بود با تندی و خشونت همراه است. سال گذشته محققان دریافتند که پسرهایی که حامل این ژن هستند با احتمال بیشتری به عضویت گروهک‌ها درمی‌آیند و آنهایی که به عضویت درآمده بودند 4 برابر بیشتر از سایرین از اسلحه در نزاع استفاده می‌کردند. به سرعت عناوین اعلام کردند که سابقه عضویت در گروهک‌ها به علت داشتن ژن مبارز است یا این که پسرهایی که این ژن را دارند خطرناک‌ترند و احتمال آن که اسلحه با خود حمل کنند بیشتر است، اما چنین تفکر جبرگونه‌ای نادرست است. داشتن ژن کم‌فعال بسیار رایج است. یک‌سوم سفیدپوستان این نوع ژن را دارند و بیشتر آنها در هیچ گروهکی عضو نیستند.

اما ژن فعال با ریسک‌های تجاری مرتبط است مانند شرط‌بندی و عدم استفاده از خدمات بیمه. انواع کم‌فعالیت این ژن در بروز حالاتی چون افسردگی، اضطراب، اختلال کم‌توجهی ـ بیش‌فعالی، کم‌اشتهایی، اسکیزوفرنی، رنجور شدن روان، شرط‌بندی بیمارگونه و سیگار کشیدن نقش دارد.

با وجود آن که می‌دانیم که این ژن به طور کلی بر رفتار ما تاثیر می‌گذارد، اما در مقابل آن مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی نیستیم و این ژن فقط یکی از چند عامل موثر بر رفتار ماست. علاوه بر MAOA ژن‌های دیگری مانند MAOB و COMT نیز بر تولید، مصرف و تجزیه پیام‌رسانان مشابه تاثیر می‌گذارند. به احتمال زیاد این ژن‌ها با هم کار می‌کنند تا رفتارهای ما را تعیین کنند. مطالعات ژنتیک نیز در حال بررسی رابطه متقابل بین این ژن‌ها هستند.

به عنوان مثال یکی از این مطالعات دریافته است که زنانی که ژن کم‌فعالی را دارند در هنگام بارداری با احتمال بیشتر دچار افسردگی می‌شوند، اما این اتفاق فقط وقتی رخ می‌‌دهد که فرد موردنظر ژن COMT از نوع کم‌فعالیت را نیز داشته باشد.

باید دانست که رفتار یک خصوصیت ساده مانند رنگ چشم نیست و اگر به این چشم به آن نگاه کنیم در پیدا کردن راه درست دچار مشکل خواهیم شد.

رفتار و پرورش، 2 یار جدانشدنی

MAOA ژنی برای خشونت نیست. در عوض برخی از افراد حامل این ژن در بعضی از شرایط خشونت بیشتری از خود نشان می‌دهند. طبق گزارش‌های برونر مردان خانواده هلندی بیشتر هنگامی خشونت از خود نشان می‌دادند که دچار ترس یا عصبانیت می‌شدند. مطالعه‌ای که اخیرا صورت گرفته است نشان می‌دهد که شاید این مساله به خاطر آن باشد که افرادی که دارای انواع کم‌فعالیت ژن مبارز هستند واکنش شدیدتری در مقابل تهدیدها و چالش‌هایی که دیگران با بی‌اعتنایی از کنار آن رد می‌شوند از خود نشان می‌دهند.

در یک مطالعه از داوطلبان خواسته شد تا در مقابل فردی که نمی‌شناسند به بازی بپردازند. در این بازی طرف مقابل مقداری پول را میان داوطلبان تقسیم می‌کرد. اگر آنها از سهم خود ناراضی بودند می‌توانستند در مقابل پرداخت اندکی هزینه تقسیم‌کننده را با خوردن یک نوع سس تند جریمه کنند. با وجود آن که حاملین ژن کم فعال بیشتر تقسیم‌کننده را جریمه می‌کردند تفاوت عمده در خشونت در آنها و دیگر بازیکنان در واکنش آنها نسبت به این مساله بود که چرا بازیکن دیگر سهم بیشتری نسبت به او دریافت کرده است.

شاید کشف این واقعیت که خشونت وابسته به ژن کم‌فعالی بیشتر به صورت واکنشی در برخی موقعیت‌های خاص تظاهر می‌کند تعجب‌برانگیز نباشد چراکه بیشتر خشونت‌ها به این صورت تظاهر می‌کنند. هرچند بهترین نشانه آن که ژن تنها عامل تعیین‌کننده رفتار نیست در سال 2002 به دست آمد. وقتی محققان نتایج یافته‌های خود را روی 442 مرد نیوزیلندی که آنها را از هنگام تولد مورد پیگیری قرار داده بودند منتشر کردند یک‌سوم این مردان حامل ژن MAOA-L بودند. این گروه در 26 سالگی بیشتر از سایرین در خطر ابتلا به اختلال ضداجتماعی و رفتار خشونت‌آمیز قرار داشتند، اما فقط با این شرط که در هنگام کودکی تحت مراقبت کافی قرار نگرفته بودند یا این که مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند. دانشمندان از این مطالعه نتیجه گرفتند که ژنی که به عنوان ژن مبارز خوانده می‌شود بر حساسیت کودک به استرس و آسیب در سنین پایین موثر است. آسیب‌های دوران کودکی رفتارهای ناپسند را فعال می‌کند، اما در محیطی که کودک تحت مراقبت مناسب باشد اثر آن فرو می‌نشیند.

تداوم عصبانیت باعث اثرات منفی بر جسم و از بین بردن احساس لذت از وضعیت فعلی می‌شود. شما نمی‌توانید در آن واحد عصبانی و خوشحال باشید. بنابراین باید از بین عصبانیت و خوشحالی یکی را انتخاب کنید

از آن پس کم‌کم روابط مشابه بین طبیعت و پرورش کودک قسمتی از داستان MAOA را به خود اختصاص داد. حاملین ژن کم‌فعالی اگر در دوران کودکی تنبیه فیزیکی را تجربه کنند در آینده با احتمال بالاتری از خود رفتارهای ناپسند بروز می‌دهند.

همچنین احتمال بیش‌فعالی در اواخر دوره کودکی در صورتی که 3 سال ابتدای زندگی آنها با استرس بالا همراه باشد و اختلالات هدایتی در صورتی که مادر آنها در دوره حاملگی سیگار کشیده باشد بیشتر است. بعلاوه دانشمندان دریافته‌اند که حاملین ژن فعال بیشتر دست به کلاهبرداری می‌زنند اما فقط در صورتی که با مجرمین قدم زده باشند.

پس با این توصیف می‌توان نتیجه گرفت که محیط بستری را فراهم می‌کند تا ژن‌ها بتوانند خود را بیان کنند. این بستر می‌تواند بر عملکرد ژن‌ها نیز تاثیر بگذارد. برای مثال سیگار کشیدن می‌تواند فعالیت MAOA را از هر نوعی که باشد کم کند. همچنین شواهدی وجود دارد که در موش‌های آزمایشگاهی رژیم غذایی چرب نیز همین کار را انجام می‌دهد. شاید ژن‌ها بتوانند بر رفتار ما تاثیر بگذارند اما رفتارهای ما نیز بر ژن‌ها موثرند.

به شایعات دامن نزنید

پس از آن که مونوآمین اکسیداز A به عنوان معمار ساختمان خشونت شناخته شد، فقط مدتی زمان لازم بود تا با جنبه‌های نژادی نیز مرتبط شود. این اتفاق در سال 2006  در یازدهمین کنگره بین‌‌المللی ژنتیک انسان در شهر بریسبان استرالیا رخ داد. در آنجا راد لیا از مرکز علمی ESR کنپورو در نیوزیلند نتایج مطالعه منتشر نشده خود را بیان کرد.

نتایج نشان می‌دادند که 56 درصد از 46 فرد قبایل مائوری در نیوزیلند که مورد آزمایش قرار گرفته بودند حامل ژن MAOA-L هستند که این مقدار تقریبا 2 برابر بیشتر از جمعیت سفیدپوست می‌باشد. براساس جمعیت کوچک‌تری که شامل 17 مرد می‌شد وی نتیجه‌گیری کرد به طور کلی این ژن اخیرا از طریق انتخاب طبیعی در این گروه شکل گرفته است و این که ژن کم‌فعالی ممکن است باعث برتری افراد قبیله مائوری در جنگ‌ها شده باشد.

رسانه‌های گروهی نتوانستند در برابر رابطه ژن مبارز با گروهی از مردان که مدت‌ها به چشم جنگجویان رعب‌آور به آنها نگاه می‌شد و اغلب رفتارهای خشونت‌آمیز داشتند ساکت بنشینند. عنوان‌هایی چون «ژن مبارز مقصر خشونت مائوری‌ها» به سرعت دنبال شد و همان‌طور که انتظار می‌رفت باعث عصبانیت شدید جامعه مائوری‌ها و دانشمندان علم ژنتیک شد.

پس از ایجاد خشم نسبت به رسانه‌ها لیا سعی کرد در مصاحبه‌ها پس از آن در مجله پزشکی نیوزیلند با صراحت حرف‌‌های خود را بیان کند. او بیان کرد که جمعیت مورد مطالعه وی کوچک بوده است و این که هدف تحقیقات او در حقیقت این بوده است که سلامت ساکنین نیوزیلند را با یافتن ژن‌هایی که خطر اعتیاد به تنباکو و الکل را در آنها بالا می‌برد بهبود بخشد. دانشمندان دیگر با صراحت بیان کردند که رابطه بین ژن کم‌فعالی و خشونت تنها بر پایه مطالعاتی استوار است که روی سفیدپوستان انجام شده است و لیا نقش این رابطه را در مائوری‌‌ها مورد آزمایش قرار نداده است. اما دیگر خیلی دیر شده بود و رسانه دیگر از بحث در مورد این موضوع عبور کرده بود. این یک نمونه کلاسیک از این مطلب است که چطور یافته‌های ژنتیک می‌توانند از چارچوب خارج شوند و این که چقدر محافظت از انتشار آنها می‌تواند مهم باشد.

تا آنجایی که می‌دانیم در جمعیت‌های بسیاری به همان تعداد که در نمونه لیا از مائوری‌ها کم فعال دیده شده بود از این ژن وجود دارد. اما مضحک است که بگوییم همه آفریقایی‌ها، ساکنین جزایر اقیانوس آرام، ژاپنی‌ها و چینی‌‌ها 2 برابر خشن‌تر از نژاد سفیدپوست هستند. در حقیقت یکی از مطالعاتی که ورای مردان سفیدپوست انجام شد نتوانست رابطه‌ای میان آن و مردان غیرسفیدپوست آمریکایی پیدا کند. درواقع مطالعه مائوری‌ها خطرات پیش‌بینی نتایج ژنتیک رفتار در بین نژادهای مختلف را آشکار ساخت.

چگونه خشم را کنترل کنیم؟

فردی به شما دشنام می‌دهد و شما را عصبانی می‌کند، در هنگام رانندگی ماشین دیگری راه شما را مسدود می‌کند و خشمگین می‌شوید. دوست شما توسط دیگران مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد و این مساله حس خشونت را در شما برمی‌انگیزد. فکر می‌کنید چرا عصبانی می‌شوید؟ چه عامل مشترکی در بین موقعیت‌های فوق وجود دارد؟ عصبانیت به علت از دست دادن کنترل بر عوامل تاثیرگذار بر ارزش‌های مهم به وجود می‌آید. این ارزش می‌تواند غرور، رسیدن سروقت، کسی که مورد علاقه شماست، پول و خیلی چیزهای دیگر باشد. ما معمولا به خاطر نرسیدن به آنچه می‌خواهیم یا انتظار داریم دچار عصبانیت می‌شویم. عدم توانایی ذهنی شما برای کنار آمدن با برخی شرایط موجب بروز عصبانیت می‌شود.

راه‌های مختلفی برای مقابله با عصبانیت وجود دارند. به یاد داشته باشید که عصبانیت از ترس و احساس درماندگی نشات می‌‌گیرد. هدف یا ارزش مهمی مورد تهدید قرار گرفته است و شما احساس می‌کنید که کنترل شرایط را از دست می‌دهید. شما نمی‌خواهید احساس ترس را قبول کنید و فکر می‌کنید قبول کردن آن نشانه ضعف است. شناخت احساساتی چون ترس و آزردگی دری رو به شناخت بهتر ارزش‌ها باز می‌کند. اگر می‌خواهید خشم خود را نسبت به فردی کمتر کنید اولین قدم این است که تمام تلاش خود را بکنید تا موقعیت را از دید آنها بنگرید. می‌توانید نقطه نظر آنها را جویا شوید. آنها را تشویق کنید تا در مورد فرضیات، باورها یا عوامل زمینه‌ای که آنها را به نقطه نظر مربوطه هدایت کرده است صحبت کنند. صحبت‌‌های آنها را خلاصه کنید تا آنها متوجه شوند شما حرف‌های آنها را فهمیده‌اید. درک موقعیت دیگران و نقطه‌نظر آنها یکی از مهم‌ترین راه‌های کنترل خشم است. اگر صحبت دوطرفه برای شما مقدور نیست سعی کنید تصور کنید که فرد مقابل احتمالا چگونه فکر کرده است و چرا؟

فردی را مجسم کنید که تصور می‌کند که دیر آمدن همسرش به منزل برای آن است که وی را مورد آزار قرار دهد و به همین جهت عصبانی می‌شود. اگر او فکرهایی از قبیل «او به من اعتنایی نمی‌کند»، «او خیلی بی‌ملاحظه است»، «من هرگز با او چنین کاری نمی‌کنم» یا این‌که «او خیلی خودخواه است» را نیز از سر بگذراند عصبانیت وی باز هم شدیدتر خواهد شد.

به جای فکر کردن در مورد چیزهای منفی می‌توانید به شواهدی از گذشته و حال فکر کنید که نشان‌دهنده علاقه همسرتان به شما هستند. روش تفکر شما عصبانی شدن یا نشدن شما را تعیین می‌کند. بیشتر مردم، حتی خصومت‌آمیزترین آنها سعی نمی‌کنند دیگران را آزرده کنند در عوض می‌خواهند از خودشان دفاع کنند و به ارزش‌های شخصی خود دست یابند. افرادی که رفتار خصومت‌آمیز دارند معمولا سابقا مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند و بسیار سرزنش شده‌اند و به این موارد حساسند. این خود می‌تواند به کاهش خشم شما در مقابله با آنها کمک کند.

اغلب اوقات انتظارات ما کلید احساسات ما هستند. اتفاقات بد و غیرمنصفانه هزاران بار در روز رخ می‌دهند. این طبیعی است که در مقابل شرایطی که برچسب بد یا غیرعادلانه به آنها می‌زنیم دچار عصبانیت شویم. بخشی از عصبانیت ما از این باور سرچشمه می‌گیرد که فکر می‌کنیم دیگران به طور غیرمنصفانه به چیزهایی بیشتر از ما دست پیدا کرده‌اند. ممکن است از افرادی که پول، زیبایی، موفقیت یا شادی بیشتری کسب کرده‌اند ابراز انزجار کنیم، خصوصا وقتی که فکر کنیم که آنها مستحق آن نیستند.

ایدئولوژی عدالت می‌گوید که افراد باید آنچه را دریافت کنند که استحقاق آن را دارند. اما طبق ایدئولوژی خوشحالی، برای آن‌که خوشحال باشید باید بپذیرید که همه چیز هیچ‌وقت منصفانه به نظر نمی‌رسد. بنابراین هم شما و هم دیگران می‌توانید از آنچه که دارید خشنود باشید، حتی اگر مساوی یا عادلانه نباشد. چه کسی می‌داند که تاثیر نهایی داشته‌های هر فرد چیست؟ بسیاری از افرادی که دارایی چندانی ندارند خوشحال‌تر از ثروتمندان زندگی می‌کنند. کدام ایدئولوژی به شما کمک می‌کند که خشم خود را بهتر کنترل کنید و با شادی بیشتری زندگی کنید؟ تداوم عصبانیت باعث اثرات منفی بر جسم و از بین بردن احساس لذت از وضعیت فعلی شما می‌شود. شما نمی‌توانید در آن واحد عصبانی و خوشحال باشید. بنابراین باید از بین عصبانیت و خوشحالی یکی را انتخاب کنید.

افرادی که از روی عادت عصبانیت را انتخاب می‌کنند دچار خشم، زندگی نامطلوب و بدون شادی می‌شوند.

این عواقب را به خود یادآوری کنید تا خشم خود را بهتر کنترل کنید. به خودتان بگویید چرا باید عصبانیت را انتخاب کنید، وقتی می‌توانید افکار شادی‌بخش را به ذهن خود بیاورید. به یاد داشته باشید که این نوع تفکر شماست که شما را عصبانی می‌کند یا از شما یک انسان خوشحال می‌سازد.

ژن‌ها رفتار را دیکته نمی‌کنند

MAOA توسط رسانه‌های گروهی برای محکوم کردن یک قوم مورد استفاده قرار گرفت ولی در مقابل توسط یک قاضی برای تخفیف جرم یک فرد استفاده شد. در نوامبر 2009، عبدالمالک بایوت یک مهاجر الجزایری که در ایتالیا زندگی می‌کرد به خاطر قتل فردی به نام والتر پرز که او را به خاطر آرایش با سرمه مورد تمسخر قرار داده بود، به زندان افتاد.

سابقه بیماری مغزی بایوت باعث شد که فقط به 9 سال زندان محکوم شود. تیم مدافع وی توانستند این مدت را یک سال دیگر کاهش دهند و مساله را این‌طور توجیه کردند که داشتن ژن کم‌فعالی بایوت را در معرض داشتن رفتار خشونت‌آمیز قرار داده است. این اولین بار است که ژنتیک رفتار بر مدت محکومیت فرد در یک محکمه اروپایی تاثیر گذاشته است. اما این اولین بار نیست که وکلای مدافع سعی می‌کنند جرم انجام شده را به گردن ژن‌ها بیندازند.

به نظر بعضی دیگر اگر خشونت با DNA کمی عجین شده است، قانون باید نسبت به وی سختگیرانه‌تر رفتار کند، چراکه احتمال آن که چنین فردی مجددا مرتکب جرمی شود بالاتر است.

وکلای دادگستری اخیرا به این نتیجه رسیده‌اند که ممکن است رو کردن شواهد ژنتیکی مشتریان خود زیاد هم به نفع آنها نباشد، چراکه ممکن است باعث خدشه‌دار شدن پرونده و بدنام شدن آنها شود و در آینده مشکلاتی را برای آنها پدید آورد.

به نظر برخی محققان ژنتیک رفتار نباید هیچ وقت برای ارزیابی این که فردی مجرم یا بی‌گناه است مورد استفاده قرار گیرد.

کشف ژن‌هایی که با اختلالات ذهنی و رفتاری مرتبطند، فقط می‌‌تواند باعث افزایش دانسته‌‌های ما از خود شوند. همچنین به ما کمک خواهد کرد تا در تصمیم‌گیری‌ها بهتر عمل کنیم، به عنوان آژانس‌های فرزندخواندگی می‌توانند کودکانی که ژن کم‌فعالی دارند را در خانواده‌هایی قرار دهند که زندگی پایدارتری دارند و به دقت از کودک مراقبت می‌کنند و شاید بتوانیم برنامه‌های بازتوانی از جرم موثری برای افرادی که ژن‌های مرتبط با جرم دارند ترتیب دهیم.

بهترین دفاع در مقابل استفاده‌های نادرست از اطلاعات ژنتیک در آینده شناخت واقعگرایانه و دقیق علل رفتار است که در آن برخی از ژن‌ها موثرند و این بستگی به کیفیت زندگی دارد که در اغلب مواقع تحت کنترل انسان هستند. ما می‌توانیم به دنبال این باشیم که چگونه می‌توانیم محیط را به گونه‌ای تغییر دهیم تا بر زمینه ژنتیکی تاثیر بگذارد. باید این اطلاعات را به خدمت بگیریم و از آن برای پیشرفت و بهبودی زندگی انسان‌ها استفاده کنیم.

دکتر امیر شیروانی

منبع: New Scientist

حسود هرگز نیاسود

حسادت از آن عادت‌های بسیار قدیمی و بااصل و نسب است که ریشه‌اش را باید در داستان‌های کهن تاریخی پیدا کرد. این «حس اغلب ناشایست انسانی» اولین‌بار در داستان مشهور 2 برادر قدیمی «هابیل و قابیل»‌ بود که سروکله‌اش پیدا شد. هابیل و قابیل جوان مثل هر جوان دیگری در هر برهه زمانی، آرزوهای بزرگی در سر داشتند.‌ اما یکی از آنها راه رسیدن به این آرزوها را بلد نبود و به آن یکی که بلد بود حسادت می‌کرد. در نهایت هیچ‌کدامشان به آرزوهایشان نرسیدند، چرا که قابیل به چیزی جز حسادت فکر نمی‌کرد و حسادت، چشم‌هایش را کور کرده بود و هابیل جوان هم که اجل مهلتش نداد و به دست قابیل حسود، کشته و دفن شد.
آخر و عاقبت حسادت هیچ‌وقت خوب نبوده است. مخصوصا وقتی جوان هستید، باید مراقب دام‌هایی که حسادت در گوشه و کنار زندگی‌تان پهن می‌کند، باشید. داستان‌های بسیاری از حسادت با پایانی ناخوشایند در تاریخ جهان وجود دارد که منشا و منبع‌شان جوانی آدم‌های داستان بوده است. اگر آدم حسودی هستید، پیش از آن که در جوانی به مشکلاتی برخورد کنید، خدای ناکرده خانمانی را براندازید یا مملکتی را به هم بریزید دست به کار شوید و برای درمان حسادتتان اقدام کنید.

می‌خواهم سر به تنش نباشد

حسادت زمانی به‌وجود می‌آید که چیزی در درون شما شکسته شود؛ وقتی چیزی را که ندارید و با همه وجودتان می‌خواهید داشته باشید و کسی از آدم‌های اطرافتان در کمال بی‌انصافی آن را دارد.

نمونه‌های خیلی نازلش ماشین، خانه، شغل پردرآمدتر و نمونه‌های سطح بالاترش موفقیت‌های درس یا مسائل معنوی است. با این حال خیلی هم نگران نباشید. با این که گاهی حسادت آن‌قدر قوی و شدید است که شادی فرد را می‌گیرد و بر روابطش با دیگران تاثیر منفی می‌گذارد، اما در بسیاری از آدم‌ها یک حس زودگذر و از بین رفتنی است.

یکی از مشکلات مرتبط با حسادت، چشم و همچشمی است که با خود به همراه می‌آورد. البته حسادت زنانه به دلیل شهرت عالمگیرش، بیشترین بار این چشم و همچشمی را به دوش می‌کشد. اگر شما هم از طرفداران بخش حوادث روزنامه‌ها باشید، حتما داستان‌های واقعی بسیاری از آخر و عاقبت حسادت‌ها و مخصوصا حسادت‌های زنانه را خوانده‌اید. مثلا تازه‌ترین آنها دستگیری 2 زن جوان سارق است که در یکی از شب‌نشینی‌های دوستانه تصمیم به سرقت طلاهای خانم صاحبخانه می‌گیرند. بقیه داستان را خودتان می‌توانید
حدس بزنید.

حسادت عاطفی از معمول‌ترین انواع حسادت است که سن و سال نمی‌شناسد. از کودکی که نسبت به توجه بیشتر پدر و مادر به نوزاد تازه به دنیا آمده حسادت می‌کند، تا جوان عاشق‌پیشه‌ای که می‌خواهد سر به تن رقیب عشقی‌اش نباشد و تا آن زمان، چشم‌هایش از حسادت به سرخی خون است. البته روانشناسان‌ حسادت در کودکان را امری طبیعی می‌دانند، اما بعید است هیچ نوعی از علم روان‌شناسی، توجیهی برای حسادت جوانان و بزرگسالان نداشته باشد. شما به عنوان یک جوان آن‌قدر بزرگ شده‌اید که بتوانید خودتان برای درمان بیماری حسادت‌تان دست به کار شوید.

حسادت به مال و اموال دیگری هم از نمونه‌های شایعی است که جوان‌ها و بزرگسال‌ها بیش از دیگران با آن درگیرند. وقتی فکر می‌کنید به قدر کافی تلاش و کار کرده‌اید، اما هنوز هم دوست هم دانشگاهی تازه فارغ‌التحصیل شده‌تان با درآمد بیشترش صاحب سر و همسری است که از مال شما یک سر و گردن بالاتر است، حسادت اولین ریشه‌هایش را در شما دوانده است. حسادت به دلیل رشد نیافتگی ذهنی و عدم اعتماد به نفس است که می‌تواند در وجود آدم‌ها رشد کند. اگر از همان جوانی فکری برای برطرف کردنش نکنید بزودی خودش را به همه زندگیتان تحمیل می‌کند و زمانی به خودتان می‌آیید که ده‌ها سال از جوانی‌تان گذشته و هنوز هم به پرپشتی مو یا رنگ موی همسایه‌تان حسودی می‌کنید.

به کسی رحم نمی‌کند

اگر از آن دسته آدم‌های خوشبینی هستید که در هر پدیده شومی به دنبال جنبه‌های مثبت آن می‌گردید، باید بگویم از حسادت ره به جایی نمی‌برید. در حسادت هیچ جنبه خوب و مثبتی وجود ندارد و هر چه هست همه زشتی و بدعاقبتی است. البته آدم‌هایی هستند که غبطه‌خوردن را جایگزین مناسبی برای حسادت می‌دانند، اما حقیقت این است که غبطه خوردن فقط یک اسم فانتزی برای حسادت و یک‌جور خود گول‌زنی است. غبطه‌خوردن همان حسادت است بدون حسادت کردن.

«حسادت» چیزی جز یک احساس درونی نیست، این که نتوانید داشته‌های دیگران را ببینید و در ذهنتان آن را به شکل شایسته‌ای حل و فصل و حلاجی کنید. تنها تفاوت غبطه خوردن با حسادت، در مرحله دوم است. یعنی زمانی که شما می‌خواهید براساس این حس «عمل» کنید. بدجنسی و کار خراب‌کنی نتیجه حسادت آدم‌هایی است که توانایی ذهنی مقابله با این حسشان را ندارند. در مقابل، «غبطه‌خورها» با پنهان کردن یا بها‌ندادن به جنبه عملی این حس، آزارشان به کسی جز خودشان نمی‌رسد. آنها خودخوری می‌کنند و به جای آن که تصمیم به ویران کردن زندگی طرف بگیرند، زندگی خودشان را با حسرت و آه و فغان عجین می‌کنند.

اگر حسادت با رقابت همراه شود، تا حد زیادی به فرد کمک می‌کند که از شر جنبه‌های منفی آن در امان باشد. البته باز هم باید محدوده را کوچک‌تر کرده و بر «رقابت سالم» تاکید کنیم. اگر دوست جوان هم‌دانشگاهی‌تان نمره‌های بهتری می‌گیرد و به همین دلیل با استاد مربوطه هم روابط بهتری دارد، راهش این نیست که با یک برنامه‌ریزی اساسی او را در دانشگاه ترور شخصیت کنید. راه بهتری هم وجود دارد و آن تلاش بیشتر برای کسب محبوبیت بیشتر است. بیشتر درس بخوانید و اخلاقتان را درست کنید. به این ترتیب هم به مقام شاگرد اولی نزدیک‌تر می‌شوید هم به مقام نزدیکی استاد.

یکی از نتایج بد حسادت‌ها که بسیار هم اتفاق می‌افتد، از هم پاشیده شدن بنیان خانواده‌ها و روابط دوستانه است. می‌دانید که حسودها به کسی رحم نمی‌کنند. برادر و خواهر و دوست و آشنا سرشان نمی‌شود و هر کس که حس برتری‌خواهی‌شان را با داشته‌های بیشترش بیازارد از آزار آنها در امان نخواهد نبود. با این حال نگران نباشید. یک ضرب‌المثل بسیار قدیمی، شاید به قدمت تاریخ حسادت، وجود دارد که معتقد است:‌ «حسود هرگز نیاسود.»

تقصیر خود آدم است

ستاره نجفی، در حال ارائه پایان‌نامه‌اش در مقطع کارشناسی ارشد رشته روان‌شناسی است. او در تحقیقی که در دوران دانشجویی‌اش در زمینه جنبه‌های روانی حسادت داشته، با نکات جالبی روبه‌رو شده است. ستاره می‌گوید:‌ «ما همیشه سعی می‌کنیم خودمان را در مقابل دیگران بسنجیم. حتی اگر درآمدمان بیشتر از حد کفایت باشد هم به کسی که درآمد بیشتری دارد حسادت می‌کنیم. این طرز فکر برخلاف نفع شخصی‌مان عمل می‌کند، چون ریشه همه امیال مادی ما، میل به خوشبخت بودن است. اگر ثروت آدم دیگری مانع خوشحال بودن‌مان باشد، در واقع این ما نیستیم که سلامت خودمان را کنترل می‌کنیم، دیگرانی که مورد حسادت ما قرار گرفته‌اند هستند که این کار را می‌کنند. اگر این طرز تفکر در ما تغییر نکند، حسادت حتی می‌تواند زندگی‌مان را فلاکت‌بار کند.»

پیش از آن که ادامه این مطلب را بخوانید از اندازه دقیق قد خود مطمئن شوید، چرا که به نظر می‌رسد رابطه تنگاتنگی میان میزان قد و احساس حسادت در آدم‌ها وجود دارد. پژوهشگران دانشگاه گرونینگن در هلند و دانشگاه والنسیا در اسپانیا در تحقیقی که روی بیش از 500 مرد و زن هلندی و اسپانیایی انجام دادند، از آنها خواستند شدت حسادتی که احساس می‌کنند را درجه‌بندی و فهرستی از خصوصیات یک رقیب که بیش از همه آنها را ناراحت می‌کند، تهیه کنند.

فکر می‌کنید نتیجه این تحقیق چه بود؟ مردان جوان به طور کلی نسبت به رقبای جذاب، ثروتمند و قوی خود بیش از همه حسادت می‌کردند، اما هر چه این مردان قد بلندتری داشتند، این احساس در آنها کمتر بوده و در مقابل هر چه کوتاه‌‌قد‌تر بودند، احساس حسادت‌شان بیشتر بود.

در میان زنان جوان آنچه بیش از همه در ایجاد احساس حسادت نقش داشت، قیافه و جذابیت ظاهری رقیب بود. با این حال زنان با قد متوسط بهترین وضعیت از لحاظ سلامتی و جذابیت را دارند برای همین حسادتشان هم کمتر است. در مقابل زنان قدبلندتر سلطه‌جوتر هستند و نسبت به زنان کوتاه‌قدتر توانایی‌های نزاع بیشتری دارند.

به هر حال روان‌شناس‌ها مثل همیشه ریشه همه رفتارها، موفقیت‌ها، شکست‌ها و... را در کودکی افراد می‌دانند. آنها می‌گویند به حسادت در کودکانتان اهمیت بدهید و آن را به‌حال خودش رها نکنید به این امید که «وقتی بزرگ شد خواهد فهمید، حالا بچه است و نمی‌فهمد». آنها معتقدند 90 درصد حسادت‌هایی که در دوران کودکی بی‌جواب مانده و به آنها بهایی داده نشده است، در جوانی به عقده‌های غیرقابل درمان تبدیل می‌شود. این افراد به ندرت قادر خواهند بود در جوانی احساس حسادت و حقارت را که از پیامدهای آن است، از خودشان دور کنند.

مدیریت احساسات

فهم چگونگی مدیریت احساسات و هوش احساسی، یک جنبه فوق‌العاده بحرانی و مهم در راستای مهارت‌های رویارویی با مشکلات است.

احساسات، پیام‌هایی از درون مغر شما به بخش خودآگاه شما هستند. این پیام‌ها زبان متفاوتی نسبت به افکارتان دارند. این زبان قدرتمندتر، مستقیم‌تر و موثرتر از افکار است.

احساسات شما می‌تواند نشانه‌های باارزشی برای یافتن راه‌حل‌ها و عبور از میان سخت‌ترین مشکلاتی که با آنها مواجه می‌شوید، به شما بدهد البته به شرط این‌که آنها را خوب متوجه شوید. به هر حال، مثل هر نیروی متمرکز دیگر، احساسات می‌توانند در صورت عدم هدایت و مدیریت صحیح، باعث ویرانی شوند. 2 راه عمده وجود دارد که احساسات شما می‌توانند بر علیه شما عمل کنند:

1 ـ احساسات می‌توانند افکار شما، تصمیم‌گیری و توانایی خلاقیت شما را کاملا بلوکه کنند، خصوصا توانایی‌هایتان را که شما برای حل موقعیت‌های تهدیدآمیز به آنها نیازمندید. آنها می‌توانند فعالیت‌های شما را فلج کنند و به جای این‌که احساساتتان، شما را از چالش‌ها نجات دهند باعث خستگی شما در کنترل افکار و فعالیت‌هایتان بشوند.

2 ـ دومین نیروی ویرانگر که اثر بلندمدت دارد از احساساتی ناشی می‌شود که از مسائل حل نشده در گذشته بر جای مانده است. این احساسات با گذشت زمان انباشته می‌شوند و مثل نامه‌های خوانده نشده روی هم تلنبار می‌شوند و در نهایت باعث از دست‌رفتن انرژی و افکار شما شده و باعث شکست شما خواهند شد. این احساسات می‌توانند شما را در زندگی عقب نگه داشته و عوارض جبران‌ناپذیری روی سلامت شما بگذارند.

اما چگونه می‌توانید از تبدیل شدن احساساتتان به یک دشمن سرسخت جلوگیری کنید؟ یک روش بسیار مهم، کار روی بهبود هوش احساسی‌تان است. سطح هوش احساسی، چیزی نیست که با آن به دنیا بیایید بلکه می‌توانید با تلاش، آن را بسازید.