در حالی که توی ماشین نشستهای و آهسته آهسته ناخنهایت را سوهان میزنی یادت میافتد که باید برای دوستت شیرینی میگرفتی و تمام مدتی که همسرت سر کار بود و تو در خانه مشغول چک کردن سر و وضعت بودی یادت رفته بود بگویی موقع برگشتن شیرینی بخرد یا دستکم خودت 200 قدم آنطرفتر از خانهتان نرفتهای که یک جعبه شیرینی را با پای خودت خریده باشی. حالا شهر شلوغ است و ترافیک بیداد میکند و جای پارک هم نیست و تو همه اینها را ندیدهای چون حواست به ناخنهای زیبایت است. یکدفعه نور چشمکزن یک مغازه شیرینی فروشی توجهت را جلب میکند و ناگهان میگویی نگهدار! همینجا نگهدار میخواهم شیرینی بخرم. وقتی نور رقصان از جلوی چشمت رد میشود داد میزنی رد شدی، مگه نگفتم نگهدار! بومب!!! این صدای انفجار عصبانیت همسرت است که میغرد: آخر خانم مگه نمیبینی...
این موقعیت یکی از آن مواقعی است که آقایان را در حد انفجار عصبانی میکند. پس بد نیست این مورد را به خاطر داشته باشید که رانندگی خصوصا در شهرهای بزرگ کار پر استرسی است که نیاز به تمرکز دارد. لطفا پشت رل از برنامههای خلقالساعه و ابتکاری و غرولند و تازه کردن گلایههای 200 سال پیش بپرهیزید. اگر همسرتان پشت رل کمتر حرف میزند و جواب شما را نمیدهد میخواهد تمرکز داشته باشد و معنایش بیاعتنایی نیست. در این موقعیت شما با حرفهای نابجا میتوانید او را به انفجار نزدیک کنید.
موقعیت دوم؛ سین جیم
سوال و جوابهای مکرر باعث میشود همسرتان تا حد یک کودک ناوارد نزول کند و به او حس ناجوری بدهید که او را به انفجار عصبی نزدیک میکند. با یکدیگر به خرید رفتهاید. یکدفعه شما چشمتان به مغازه خرازی میافتد و از همسرتان جدا میشوید. نیم ساعتی آنجا معطل میشوید و خردهریزهایی را که نیاز دارید میخرید و به او زنگ میزنید که جلوی مغازه اسباببازی فروشی با او ملاقات میکنید. وقتی میآید دستهایش پر از میوه است. او هیچ نمیپرسد شما داشتید چه چیزی میخریدید شاید چون شما مجال نمیدهید. از لابهلای کیسهها شروع به وارسی میکنید و میپرسید: وای این بادمجانها را از کجا خریدی باید بریم عوضشان کنیم. هندوانه را چک کردی؟ باید صدای بوم میداد و توش میلرزیدها! پرتقالها خوب است دستت درد نکند، اما این انگور را کیلو چند خریدی؟ معلومه از آن بیمزهها است. کاش نمیخریدی حتما کلی هم پولش را دادهای ...
یکهو کل میوهها به زمین میافتد و آقا دستهایش به کمرش میرود و صورتش کاملا سرخ میشود. بهتر است پراکنده شوید چیزی به انفجار نمانده است ...
اگر با همسرتان به خرید میروید سعی نکنید او را تفتیش کنید. مغازهدارها بلدند میوههای خوب و بد را چطور با هم به دست مشتری بدهند. باور کنید برای شما هم پیش میآید. از آن گذشته مگر موضوع چقدر ارزش دارد که آنقدر بخواهید در موردش کنکاش کنید. اگر این کنکاش را در مورد خریدهای شخصی همسرتان مثل لباس و کفش هم انجام میدهید و گاهی از او میخواهید چیزی را که خریده است پس بدهید بهتر است این کار را ترک کنید. این کار میتواند همسرتان را تا حد انفجار عصبانی کند و اگر این اتفاق نیفتد یک انفجار زیرپوستی کمکم اعتماد به نفس مرد شما را منهدم میکند و او را از شما با نقش یک مادر کنترلگر دور میکند و به سمت یک دلبر دوستداشتنی سوق میدهد!
هرچیز به جای خویش
سعی کنید خانه را مرتب نگه دارید. این شما را یک خانم حسابی میکند و به افکار خود و شوهرتان نظم میدهد.
فکرش را بکنید به هر دلیلی وقت نکردهاید که خانه را مرتب کنید. همه چیز در هم و برهم همانطور که صبح از خانه خارج شدهاید در خانه رها شده است و همسرتان به خانه میآید.
او ممکن است چیزی به شما نگوید، اما معطل بهانه میماند تا وقتی که شما یک گیر به او بدهید. مثلا: چرا دیر کردی؟ و بعد شروع میشود:
دیر کردم که کردم. کاش نمیآمدم. این خانه که جای زندگی کردن نیست و...
قبول دارم ممکن است بیشتر این به هم ریختگیها کار خودش باشد، ولی شما باید سعی کنید یک خانم حسابی باشید تا او هم ناچار شود یک آقای حسابی شود که به شما بیاید وگرنه شما یک بمب حسابی در خانه خواهید داشت که به هر بهانه آماده انفجار است.
جیرهبندی کارها
متاسفانه خوب است بدانید آقایان بر خلاف جثه بزرگشان و تمام لافهایی که میزنند ظرفیت زیادی ندارند.
آنها در آن واحد اغلب فقط یک کار میتوانند انجام دهند و معمولا نمیتوانند به دو موضوع فکر کنند. به همین دلیل وقتی چند کار با هم به آنها محول میکنید و از آنها در مورد چیزهای زیادی سوال میکنید ناگهان فیوز میپرانند!
اکرم با لبخند به استقبال شوهرش میرود و کتش را میگیرد و کیفش را در کمد میگذارد. همسرش دست و رویی میشوید و لباسی عوض میکند و صاف میرود سراغ تلویزیون که برنامه فوتبال را تماشا کند. برنامه 10 دقیقه پیش شروع شده است و ماجرا آغاز میشود.
قسطها را دادی؟
اوهوم.
پول آب و برق را چطور؟
اوهوم.
یادت بود به معلم مجید زنگ بزنی؟
اوووووم!؟
راستی فردا باید با هم بریم دکتر و از آنجا هم یکسری وسیله گلسازی لازم دارم که این نزدیکیها نیست باید بریم بازار، میتونی بیایی؟
حالا دیگر وقتش است. انفجار نزدیک است. سیمها داغ داغ شدهاند و ظرفیت مدتی است پرشده.
بسه دیگه خانم! مگه من چند نفرم؟ بگذار نفسم جا بیاید!!!!
گفته بودم که طاقت نمیآورند. لطفا فهرست کارهایتان را جیرهبندی کنید و همراه با یک استکان چای آن را بین دو نیمه بپرسید و بقیه را برای مسابقه بعدی نگه دارید.
پیجویی و کنکاش، صحبت منفی در مورد خانواده همسر، مقایسه او با دیگر مردان، نادیده گرفتن او در مقابل دیگران و توقعات خارج از توان از دیگر چاشنیهای انفجاری هستند که شوهرانتان را به یک بمب بدل کنند.
اگر واقعا قصد دارید آنها را در این وضعیت ببینید میتوانید یک روز که زودتر از شما آماده شده است نیمساعت به سر و وضع خود ور بروید. این چاشنی معمولا عمل میکند.
اما اگر قصد ندارید همسرتان را به این مرحله برسانید به او احترام بگذارید و همانقدر که دوست دارید به شما فرصت داده شود و از کارهایتان استقبال شود به او فرصت دهید و از کارهایش تقدیر کنید.
گرچه گاهی کارها را به خوبی انجام نمیدهند، اما آن را به رخشان نکشید و سعی کنید آشیانهای مرتب بسازید و همسری مهربان باشید. مطمئن باشید هیچ صدای انفجاری در خانه شما شنیده نخواهد شد.