در میان اعترافات مجرمان، بخصوص در مقابل دوربینهای تلویزیون، جملهای هست که بسیار شنیده میشود: «از همان روز اول میدانستم که روزی بالاخره دستگیر میشوم و به زندان میروم.» انگار همه مجرمان میدانند که آخر و عاقبتشان با زندان است و مجازات، اما در عین حال همه آنها از اتفاقاتی صحبت میکنند که به قول خودشان مجبورشان کرده به راه خلاف کشیده شوند. انگیزههایی که قویتر از ترس از دستگیر شدن و مجازات بوده است. این انگیزهها چیستند؟ روانشناسان و جامعهشناسان، در تحقیقات مختلف خود سعی کردهاند به این سوال پاسخ دهند، اما همه جوانب این موضوع هنوز بررسی نشده است.
دکتر علیرضا کیهاننیا، روانشناسی است که چندین سال در کانون اصلاح و تربیت درباره انگیزههای ارتکاب جرم نوجوانان به پژوهش پرداخته است. او میگوید: «یکی از علتهایی که نوجوانان را به طرف بزهکاری یا کارهای خلاف و جرایم سوق میدهد، خانواده است. فرزندان خانوادههای متشنج، چند همسر، بد سرپرست یا بیسرپرست، خود به خود احساس قربانی شدن، بیکسی و بیپناهی میکنند. نیازهای اولیه این نوجوانان در خانواده تامین نمیشود و احساس بیکسی و نداشتن پشتیبان میکنند. چنین افرادی به خود اجازه میدهند که نیازهایشان را از طریق جامعه و از روشهای نامشروع تامین کنند.»
این روانشناس توضیح میدهد: «نوجوانی که نیازهای اولیهاش تامین نشده و مثلا به یک دوچرخه یا ضبط صوت احتیاج دارد، بدون اینکه احساس کند کار غلطی است، ممکن است بخواهد آن را بدزدد، چرا که فکر میکند به او ظلم شده، به او بیتوجهی شده و حق دارد خواسته خود را از جامعه بگیرد. در کل میتوان نخستین انگیزه این افراد را احتیاجات آنها دانست.»
به گفته این روانشناس، یکی دیگر از دلایلی که باعث میشود نوجوانان علیرغم دانستن عاقبت کار خود دست به بزه بزنند احساس تفاوت طبقاتی بین خود و همسالانشان است: «نوجوان وقتی تفاوت بین خانواده و شرایط خود با دیگران را میبیند، زمانی که میبیند دیگران در رفاه زندگی میکنند و او زندگی سختی دارد و چیزهایی که میخواهد ندارد، خود را محق میداند. با خود میگوید من حق دارم فلان چیز را داشته باشم و حالا که کسی نیست، مسوولی نیست که نیازهای مرا برآورده کند و پدر و مادرم هم این کار را نمیکنند، من حق دارم احتیاجات خود را از راههای نامشروع برآورده کنم.»
کیهاننیا درباره نوجوانانی که برای اولین بار دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت میشوند میگوید: «بعضی از مجرمان نوجوان، یکی دو بار به کانون اصلاح و تربیت میروند و در آنجا به جای اینکه اصلاح شوند، کارهای خلاف دیگری یاد میگیرند. درست است که کانون اصلاح و تربیت تلاش میکند با آموختن حرفه به این نوجوانان، راه درست را به آنها نشان دهد، اما میتوان گفت در 30 درصد مواقع موفق است. عدهای از نوجوانان، بعد از رها شدن از کانون، با حرفهای که آموختهاند آغاز به کار میکنند. عدهای دیگر، اما خلافهای دیگر یاد میگیرند و بعد از آن آگاهانه و با دانستن عواقب کار خود، دست به کار خلاف میزنند.»
این روانشناس تاکید میکند: «عدهای از نوجوانان به خاطر نداشتن سرگرمی و برای ایجاد هیجان و لذت، دست به جرم میزنند. این افراد لزوما نیازمند نیستند و حتی ممکن است از خانوادههای مرفه باشند، اما چون تفریح درست و حسابی ندارند، دست به دزدی میزنند. برای نمونه میتوان دو پسر نوجوان 14 ساله را مثال زد که از خانوادههای ثروتمندی بودند و نیاز مالی نداشتند، اما برای سرگرمی اتومبیل میدزدیدند. چنین افرادی قطعا از عاقبت کار خود خبر دارند و میدانند که عقوبت سختی در انتظارشان است. آنها به خاطر هیجان و تجربه کردن خطر دست به این کارها میزنند.»
به گفته کیهاننیا، ممکن است نوجوانان بعد از یک بار ارتکاب جرم، به انجام آن عادت کنند و برایشان تبدیل به یک مساله عادی میشود. او درباره افرادی که در سنین بزرگسالی ارتکاب جرم را آغاز میکنند ، میگوید: «آنها اغلب افراد خودخواه و آسانطلبی هستند که فکر میکنند از هر راهی باید به ثروت برسند و آسان ترین راه را انتخاب میکنند. اغلب انسانهای بی هدفی هستند که معمولا تحصیلات درست و حسابی هم ندارند و اگر دارند از دانش خود در راه نادرست استفاده میکنند و به دنبال ابهامات قانونی هستند تا از آن به نفع خود استفاده کنند و خلاف کنند.»
این روانشناس توضیح میدهد: «همه افراد متوجه مجازاتی که انتظارشان را میکشد هستند، نوجوانان میدانند که روزی تنبیه خواهند شد، اما در اثر شرایط روانی نامطلوب دست به ارتکاب جرم میزنند و گاهی به عنوان اعتراض این کار را میکنند. در واقع تنگناها و نیازهای اولیه باعث میشود به راه خلاف کشیده شوند.»
کیهاننیا معتقد است خانواده اولین نهادی است که در آن نیازهای فرزند باید برآورده شود: «اگر نیازهای اولیه مادی و معنوی کودکان در خانوادهها تامین شود، دیگر دست به ارتکاب جرم نمیزنند. ما به خانوادهها توصیه میکنیم از فرزندانشان حمایت کنند و احساس مسوولیت داشته باشند. نگذارند که فرزندانشان احساس کنند به آنها بی توجهی میشود. اگر این حس را داشته باشند برای گرفتن حق خود از جامعه دست به هر کاری خواهند زد.»
این روانشناس درباره تاثیر رسانهها بر افزایش خواستههای نوجوانان میگوید: «ممکن است نوجوانی خانواده خود را با آنچه در تلویزیون میبیند مقایسه و احساس حقارت کند. ما به سازندگان سریالها نمیگوییم فلان سریال را نسازید، اما توصیه ما این است که از روانشناسان و جامعهشناسان مشاوره بگیرند. شدیدا تاکید میکنیم در قسمتی که مربوط به اختلافات خانوادگی است با یک مشاور خانواده مشورت کنند. بگذارند یک کارشناس در نوشتن دیالوگها نظر بدهد.»
کیهان نیا : ما به سازندگان سریالها نمیگوییم فلان سریال را نسازید، اما توصیه ما این است که از روانشناسان و جامعهشناسان مشاوره بگیرند. شدیدا تاکید میکنیم در قسمتی که مربوط به اختلافات خانوادگی است با یک مشاور خانواده مشورت کنند. بگذارند یک کارشناس در نوشتن دیالوگها نظر بدهد
او به سریال آشپزباشی اشاره میکند و توضیح میدهد: «اگر در صحنه دادگاه زن و شوهری که میخواهند از هم جدا شوند یک مشاور نظر میداد حتما به این نکته اشاره میکرد که در یکی از دیالوگها تاکید شود که نباید فرزندان را وجهالمصالحه قرار داد، اما تنها چیزی که قاضی گفت این بود که وقت دادگاه را یک ماه عقب میاندازیم.»
این روانشناس به مسوولان کشوری توصیه میکند با اشتغالزایی جلوی ارتکاب جرم نوجوانان را بگیرند: «در کشور تعداد کمی آموزشگاه فنی هست. حال آن که در کشورهای اروپایی بیشتر دانشآموزان از دوره دبیرستان وارد مدارس فنی و حرفهای میشوند، حرفه میآموزند و خیلی زود هم وارد بازار کار میشوند. اگر مسوولان میخواهند جلوی افزایش جرم را بگیرند، باید به ایجاد فرصت شغلی فکر کنند.»
اما جدا از دلایل روانشناختی، چه مسائل دیگری پشت ارتکاب جرم افرادی است که از نتیجه کار خود آگاهند؟ شهرام محمدی، جرمشناس پاسخ میدهد: «انگیزههای ارتکاب جرم به نوع جرم، شخص مجرم و جامعهای که در آن زندگی میکند بستگی دارد. بعضی از مجرمان محاسبهگر هستند. حساب میکنند و وقتی میبینند که سود بهدستآمده از جرم بر هزینهای که برای مجازات میدهند میچربد، دست به خلاف میزنند. چون حتی اگر مجازات شوند، مبلغی را نقدی به عنوان جریمه بدهند و حتی زندان هم بروند، به قدری سود کردهاند که به قول معروف برایشان صرفه اقتصادی داشته باشد. » اما همیشه هم مجرمان از نتیجه کار خود آگاه نیستند: «مجرمانی که برای بار اول در عمر خود دست به عمل خلافی زدهاند، ممکن است از نتیجه کار خود به صورت دقیق آگاه نباشند. آنها میدانند که کارشان خلاف است و مجازات دارد، اما به درستی نمیدانند مجازاتش چیست. بخصوص در قوانین ما که دائما در حال تغییر هستند، مسوولان باید بحث آموزش قوانین به شهروندان را جدی بگیرند.»
این جرم شناس تاکید میکند که ارتکاب جرم به دلیل عدم آگاهی از قوانین تنها در مورد افرادی صدق میکند که برای بار اول مرتکب جرم شدهاند. او ادامه میدهد: «آنها که بعد از یک بار دستگیری کار خلاف را ادامه میدهند افرادی هستند که مجازات روی آنها اثر بازدارندگی نداشته است. در این زمینه ما خلأ قانونی داریم. افرادی که جرایم سنگینی دارند گاه با قرار وثیقه آزاد میشوند و تا صدور حکم آنها زمان زیادی طول میکشد. ترس آنها میریزد و مجدد دست به خلاف میزنند.»